شماره ١٤٤: چون به خاطر آن دو لعل آبدار آيد مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چون به خاطر آن دو لعل آبدار آيد مرا
صد بدخشان اشک خونين در کنار آيد مرا
خون خود را مى کنم چون آب بر تيغش حلال
بر سر بالين اگر آن گلعذار آيد مرا
آن که برق خرمنم در زندگى هرگز نشد
بعد مردن چشم دارم بر مزار آيد مرا
تن به هجران دادن و از دور ديدن خوشترست
من که از خود مى روم چون در کنار آيد مرا
خار ديوارم، خزان و نوبهار من يکى است
نخل اميدى ندارم تا به بار آيد مرا
شبنم من چشم مى پوشد ز روى آفتاب
چهره گل کى به چشم اشکبار آيد مرا؟
خار صحراى جنون گر سر بسر سوزن شود
از جگر بيرون کجا اين خار خار آيد مرا
از نظر چون رفت، برگشتن ندارد آب عمر
گريه حسرت مگر در جويبار آيد مرا
همت من پشت پا بر عالم باقى زده است
چيست دنيا تا به چشم اعتبار آيد مرا؟
هر که را کارى است، گردون مى زند بر يکدگر
وقت آن آمد که بيکارى به کار آيد مرا
مى شنيدم پيش ازين از خون شميم نوبهار
بوى خون اکنون به مغز از نوبهار آيد مرا
اى که دارى خنده بر کوتاه دستى هاى من
باش چندانى که دولت در کنار آيد مرا
کى به فکر وعده ام آن بى وفا خواهد فتاد؟
خون اگر صائب ز چشم انتظار آيد مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید