شماره ١١٠: بى کسى کى خوار سازد زاده اقبال را؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بى کسى کى خوار سازد زاده اقبال را؟
شهپر سيمرغ مى گردد مگس ران زال را
با تهى چشمان چه سازد نعمت روى زمين؟
سيرى از خرمن نباشد ديده غربال را
مى توانى در دو عالم نوبت شاهى زدن
صرف در تسخير دلها گر کنى اقبال را
گفتگوى خامشان را ترجمان در کار نيست
لال مى فهمد به آسانى زبان لال را
پيچ و تاب عشق را از دل زدودن مشکل است
کى به افشاندن توان بى نقش کردن بال را
مى توان ز افتادگى بردن به ساق عرش راه
دولت پابوس روزى مى شود خلخال را
مار از نزديکى گنج اژدهايى مى شود
از براى جاه مى جويند مردم مال را
ساده لوحانى که محو حسن بى رنگى شدند
ابجد مشق جنون دانند خط و خال را
ساغر ناکامى از خود آب برمى آورد
تشنگى سيراب مى سازد گل تبخال را
مى شود ناطق کمربند از ميان نازکت
ساق سيمين تو خامش مى کند خلخال را
رنج باريک تو صائب از دل پرآرزوست
دور کن اين عنکبوت رشته آمال را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید