شماره ٩٤: از سيه بختى نگردد ديده گريان برق را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
از سيه بختى نگردد ديده گريان برق را
مى شود ز ابر سيه آيينه رخشان برق را
پرده ناموس نتواند حجاب عشق شد
ابر چون پنهان کند در زير دامان برق را؟
چرب نرمى مى کند خصم سبکسر را دلير
مى شود سنگ فسان ابر بهاران برق را
عاشقان را کثرت اغيار سد راه نيست
جوش خار و خس نسازد تنگ ميدان برق را
مى تواند سوز دل را گريه هم تخفيف داد
آب بر آتش زند گر ابر و باران برق را
خار و خس را موى آتش ديده کردن سهل نيست
پيچ و خم باشد به جا در رشته جان برق را
نيست از بخت سيه دل هاى روشن را ملال
هست در ابر ترشرو چهره خندان برق را
مى کند گل، حسن شوخ از پرده شرم و حيا
تيغ بازيهاست در ابر بهاران برق را
اى که پرسى چيست حال دل ترا در چنگ عشق
گوى مومين چون بود در پيش چوگان برق را؟
حسن را پرواى عاجز نالى عشاق نيست
دل نمى سوزد به فرياد نيستان برق را
مى نمايد خويش را از زير چادر حسن شوخ
ابر نتواند شدن مانع ز جولان برق را
برگرفت از لب مرا مهر خموشى راز عشق
ابر صائب چون تواند کرد پنهان برق را؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید