شماره ٩٢: کى نيام پوچ مى سازد به تمکين تيغ را؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
کى نيام پوچ مى سازد به تمکين تيغ را؟
آستين زندان بود چون دست گلچين تيغ را
سيل بى زنهار را هر موج بال ديگرست
کثرت جوهر نمى سازد به تمکين تيغ را
غمزه اش از کشتن عشاق شد در خون دلير
تشنه خون مى کند جان هاى شيرين تيغ را
مى کند آهن دلي، کار فسان با کج نهاد
نيست در خون ريختن حاجت به تلقين تيغ را
نيست پروا برق را از تلخرويى هاى ابر
چون سپر مانع شود ز ابروى پرچين تيغ را؟
دست گلچين شد دراز از چهره خندان گل
کرد زخم خنده روى من شلايين تيغ را
کرد عشق آهنين بازو ز مومش نرمتر
آن که کرد از سخت جانى اره چندين تيغ را
مى رساند محضر بى رحمى خود را به مهر
نيست از راه ترحم اشک خونين تيغ را
مى برد دل از نگاه زير چشمى بيش، حسن
جوهر ديگر بود زير سپر اين تيغ را
خواب آسايش به گرد ديده جوهر نگشت
خون گرم من نشد تا شمع بالين تيغ را
چشم رحم از قاتلى دارم که از بهر شگون
اول از صيد حرم کرده است رنگين تيغ را
شد ز آه بى شمار من فلک بى دست و پا
چون برآيد يک سپر از عهده چندين تيغ را؟
گر من از شکر شهادت لب ز حيرت بسته ام
مى کند صائب دهان زخم، تحسين تيغ را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید