شماره ٩١: چون کند آن غمزه خونريز عريان تيغ را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چون کند آن غمزه خونريز عريان تيغ را
بخيه جوهر شود زخم نمايان تيغ را
ريخت خون عالم و مژگان او خونين نشد
تيزى سرشار سازد پاکدامان تيغ را
در دل فولاد چون سنگ آتشى پنهان نبود
خون گرمم شد چراغ زير دامان تيغ را
دستگاه لاف مى خواهند صاحب جوهران
نعل در آتش بود از بهر ميدان تيغ را
کار چون گوياست، بيکارست اظهار کمال
ترجمان باشد لب زخم نمايان تيغ را
عاشق صادق نمى گرداند از بيداد روى
صبح از خورشيد مى گيرد به دندان تيغ را
از دل آزارى بود آهن دلان را زندگى
خون گواراتر بود از آب حيوان تيغ را
هر کجا آن تيغ ابرو از نيام آيد برون
مى کند بى جوهرى در قبضه پنهان تيغ را
علم رسمى سينه صافان را نمى آيد به کار
جوهر اينجا مى شود خواب پريشان تيغ را
بر دل پيران مخور کز عجز سرپيش افکنان
بيشتر زير سپر دارند پنهان تيغ را
هر که مى داند بقاى خويش صائب در فنا
مى شمارد مغتنم چون مد احسان تيغ را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید