شماره ٨٢: صرف بيکارى مگردان روزگار خويش را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
صرف بيکارى مگردان روزگار خويش را
پرده روى توکل ساز، کار خويش را
زاد همراهان درين وادى نمى آيد به کار
پر کن از لخت جگر جيب و کنار خويش را
شعله نيلوفرى در محفل قدس است باب
دور کن اينجا ز خود دود و شرار خويش را
پرده دام است خاک اين جهان پرفريب
بند عزلت بر مدار از پا شکار خويش را
يک سيه خانه است گردون از بيابان عدم
گردباد آن بيابان کن غبار خويش را
گرد راه از چهره سيلاب مى شويد محيط
متصل گردان به دريا جويبار خويش را
بر زر کامل عيار آتش گلستان مى شود
فرصتى تا هست کامل کن عيار خويش را
گوشه گيرى کشتى نوح است در بحر وجود
از کشاکش وارهان جسم نزار خويش را
تا در ايام خزان از زردرويى وارهى
در بهار از خود بيفشان برگ و بار خويش را
اى که در چشم خود از يوسف فزونى در جمال
از دو چشم خصم کن آيينه دار خويش را
يا خم مي، يا سبو، يا خشت، يا پيمانه کن
بيش ازين در پا ميفکن خاکسار خويش را
نيست صائب قول را بى فعل در دل ها اثر
بر نصيحت چند بگذارى مدار خويش را؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید