شماره ٧٧: پرده دار حرف دعوى کن لب خاموش را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
پرده دار حرف دعوى کن لب خاموش را
از دبستان بر مياور طفل بازيگوش را
مور بر خوان سليمان خون خود را مى خورد
خرمن گل مايه حسرت بود آغوش را
نيست بر بالاى دست خاکسارى هيچ دست
خشت خم مى نوشد اول، باده سرجوش را
باغبان گل را کند سيراب از بهر گلاب
ساقى از مى بهر بردن مى فزايد هوش را
جز پشيمانى سخن چينى ندارد حاصلى
حلقه بيرون در کن در مجالس گوش را
مستى و مخمورى عالم به هم آميخته است
دور باش نيش در دنبال باشد نوش را
اين زمان در زير بار کوه منت مى روم
من که مى دزديدم از دست نوازش دوش را
گرد آن چاه زنخدان در زمان خط مگرد
بيشتر باشد خطر از چاهها خس پوش را
بر سر بى مغز، صائب کسوت پشمين منه
از سر خوان تهى بردار اين سرپوش را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید