شماره ٧٤: نيست از راز نهان من خبر جاسوس را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نيست از راز نهان من خبر جاسوس را
نبض من بند زبان گرديد جالينوس را
بى ندامت نيست هر حرفى که از لب سر زند
بخيه زن از خامشى اين رخنه افسوس را
ناله دل کرد رسوا عشق پنهان مرا
نيست ممکن در بغل کردن نهان ناقوس را
صاحبان کشف بى قدرند در درگاه حق
نيست در ديوان شاهان رتبه اى جاسوس را
نيست مانع از تماشا جامه فانوس شمع
واى بر شمعى که از پرتو کند فانوس را
چون پر و بالى نباشد، راه آزادى است بند
روزن زندان کند دلگيرتر محبوس را
عشق در هر دل که افروزد چراغ دوستى
چون پر پروانه سوزد پرده ناموس را
عالم معقول بر هر کس که صائب جلوه کرد
نشمرد موج سراب اين عالم محسوس را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید