شماره ٢٣٠: ايکه در اقليم دلها حاکم و سلطان توئى

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ايکه در اقليم دلها حاکم و سلطان توئى
جمله عالم يک تن تنها و در وى جان توئى
از که جويم انس دل چون مونس جان ياد تست
با که گويم درد خود هم غايت درمان توئى
گر لب از گفتار بندم هم توئى انديشه ام
ور بنالم از فراقت همدم افغان توئى
پرده ها انگيختى بر خلق بهر احتجاب
در پس هر پرده ديدم شاهد پنهان توئى
قدرتت چوگان و عالم گوى و ميدان لامکان
فارس چابک سوار شاهد ميدان توئى
آن و اين گفتن مرا عمرى حجاب راه بود
چون گشادى چشم من ديدم که اين و آن توئى
گر چه ويران شد دل عاشق ز دردت باک نيست
گنج پنهان چون در آن کنج دل پنهان توئى
عاشق و معشوق را اى عشق با تو کار نيست
ناله يعقوب و حسن يوسف کنعان توئى
جان رنجور حسين از تو شفا دارد اميد
اى خدائى که مفرح بخش رنجوران توئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید