شماره ٢١٩: اى همچو جان سوى بدن ناگه بر ما آمده

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى همچو جان سوى بدن ناگه بر ما آمده
جانها فداى جان تو اى جان تنها آمده
اندر ديار جان من تا تو چه غارتها کنى
چون برده بودى عقل و دل وز بهر يغما آمده
ترکان کافرکيش تو پيوسته با تير و کمان
کرده کمين دين و دل وز بهر يغما آمده
يعقوب جان در کنج تن دريافت بوى پيرهن
از خاک پايت چشم او زان روى بينا آمده
خياط قدرت جامه اى کز بهر يوسف دوخته
بر قامت رعناى او بس چست و زيبا آمده
حال حسين خسته دل دانسته اى تو از کرم
بهر مداواى دلش همچون مسيحا آمده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید