شماره ٢٠٠: يارب مه تابان من يا نور ربانى است اين

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
يارب مه تابان من يا نور ربانى است اين
عيسى چارم آسمان يا يوسف ثانى است اين
فراش دردش سوى دل آمد که جاروبى زند
در خانه غوغا ديد و گفت يارب چه افغانى است اين
خلوتسراى خاص شه و آنگه در او نامحرمان
زينسان روا دارد کسى آخر چه حيوانى است اين
بيرون کشيد آن جمله را از عشق آورد آتشى
ميسوخت بام و خانه را گفتم مسلمانى است اين
گفتا که اى نادان برو کاندر ضلالى تو گرو
بى تو و نه اين رخت تو در خورد سلطانى است اين
چون خانه شد پاک از همه آورد تخت و رختها
گفتا که ميدارش نگه کز فضل ربانى است اين
ناگاه آمد جذبه اى و آزاد کرد از من مرا
گفتم شهست اين گفت نى چاوش خاقانى است اين
وانگاه آمد پرتوى آتش کشى هستى کشى
چون رفتم از خود گفت اين سبحات سبحانى است اين
اين بس رخ دلدار خود ديدم بچشم يار خود
بيخود شنيدم اين ندا کانوار رحمانى است اين
خاموش کن اکنون حسين کانجا نميگنجد سخن
زين پس بگرد تن متن کآسايش جانى است اين
غربت چو دربان بر درش بنشست و راند اغيار را
من نيز رفتم گفت رو هنگام دربانى است اين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید