شماره ١٩٨: باختيار نگشتم ز کوى دوست برون

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
باختيار نگشتم ز کوى دوست برون
ز آستانه ليلى کجا رود مجنون
بهشتم آن سر کوى رضاى دل آراى
باختيار نگشت آدم از بهشت برون
چو آيدم ز کنار وداع جيحون ياد
شود کنار من از خون ديده ام جيحون
من از نصيحت عاقل صلاح نپذيرم
بگوش عشق فسانه بود هزار فسون
جنون ز سلسله اى کم شود وليک مرا
از آن سلاسل مشگين زياده گشت جنون
چو مهربانى تو بى تو صبر من کم شد
ولى چو حسن تو عشقم همى شود افزون
بيا بباده گلرنگ هيچ حاجت نيست
که همچو چشم تو مستم از آن لب ميگون
بلو ح ماه تو منشور دلبرى بنوشت
همان بنان که کشيد از براى طغرانون
مگو حسين بوصل حبيب چون برسم
توان رسيد بوصلش بقدرت بيچون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید