شماره ١٩١: نتوان لعل فرح بخش ترا جان گفتن

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نتوان لعل فرح بخش ترا جان گفتن
کانچه آيد بدهان پيش تو نتوان گفتن
عارضت را که بر او مهر فلک دربان است
روشن است اينکه نيارم مه تابان گفتن
قامتت را که از او طوبى و جنت خجل است
راستى را نتوان سرو خرامان گفتن
گفتم از طره خال تو پريشان حالم
گفت بارى ز تو عيب است پريشان گفتن
گفتمش از تو فراوان غم و محنت دارم
گفت حاصل چه از اين هرزه فراوان گفتن
آخر اى دوست که با محنت و درد تو مرا
نيست حاجت سخن راحت و درمان گفتن
آشکارا چو مرا سوخته اى همچو حسين
تا به کى با دگرى قصه پنهان گفتن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید