شماره ١٧٩: تا خاک صفت معتکف آن سر کويم

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا خاک صفت معتکف آن سر کويم
بى دردم اگر روضه فردوس بجويم
چون آن صنم موى ميان رفت ز چشمم
از ناله چو نائى شده وز مويه چو مويم
گر شهره شهرى شدم از شوق عجب نيست
چون رفت ز شهر آنکه من آشفته اويم
عيسى دم من چون سر بيمار ندارد
پيش که روم درد دل خود بکه گويم
کردم قدم از سر که روم راه هوايش
کين راه نشايد که بدين پاى بپويم
تا روى نهم بر کف پايت دهدم دست
کز خاک سر کوى تو چون سبزه برويم
حيف است که اغيار برد ميوه وصلت
وز باغ رخت من گل سيراب نبويم
گفتى که حسين از در ما چون نرود هيچ
من چون روم اى جان که گداى سر کويم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید