شماره ١٤١: من آن آشفته مستم که آنساعت که برخيزم

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من آن آشفته مستم که آنساعت که برخيزم
ز سوز جان پر آتش قيامتها برانگيزم
خليل عشق دلدارم ز آتش گلشنى دارم
از آنرو جانب آتش ز صحن روضه بگريزم
بدان ساقى چو پيوستم هزاران توبه بشکستم
ز جام عشق چون مستم چه مرد زهد پرهيزم
اگر دانم که دلدارم کشد تيغ و کشد زارم
برهنه رو به تيغ آرم بجان خويش بستيزم
اگر آن عيسى جان را گذار افتد بخاک من
ز انفاس مسيحائى چو گرد از خاک برخيزم
خيال دوست در خلوت چو با جانم بياويزد
مرا ديگر نمى شايد که با هر کس بياميزم
من اين نار حسينى را فرو کشتن نمى يارم
اگر چه هر نفس مشگى ز اشک ديده ميريزم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید