شماره ١٢٦: سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده بگوش

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده بگوش
اگر تو طالب يارى بجان و دل بخروش
مگوى راز بهر کس چو ديک منمائى
دهان بسته برآور چو خم صهبا جوش
بخواب ديده که از دوست گشته اى مهجور
بمال چشم که چشم است مرترا روپوش
خوش آندمى که ز خواب گران چو برخيزى
نگار خويش تو بينى گرفته در آغوش
بيار ساقى گلرخ شراب دوشينه
که باز مست بدوشم کشيد چون شب دوش
عقله گشت مرا عقل ساقيا برخيز
عقال عقل بدران بداروى بيهوش
از آن شراب بياور که روح قدسى را
نسيم جرعه آن ميکند چو من مدهوش
بيا حريف خرابات عشق و زين ساقى
بجز شراب خدائى خويشتن مفروش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید