شماره ١٠٩: امير قافله کوس رحيل زد اى يار

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
امير قافله کوس رحيل زد اى يار
چرا ز خواب بطالت نميشوى بيدار
ميان باديه تو خفته اى و از هر سو
براى غارت عمر تو قاصدان در کار
دلا نگر که رفيقان همنفس رفتند
تو منقطع ز رفيقان بوادى خونخوار
بشوق بند ز ميقات صدق احرامى
که تا شوى همه عمره ز خويش برخوردار
وقوف در عرفات شريف عرفان کن
طواف کعبه حق از سر صفا بگذار
اگر بصدر حرم ره نميتوانى برد
نماى سعى که اندر حريم يابى يار
چرا نميکنى اى دوست جان خود قربان
چو دست داد ترا عيد اکبر از ديدار
بگوى ترک سر و پاى از طريق مکش
گرت کشند بزارى و گر کشند بدار
حسين چون سفر راه کعبه در پيش است
بهيچ يار مده خاطر و بهيچ ديار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید