شماره ٥٤: عيد شد قافله را عزم حرم ساختنى ست

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عيد شد قافله را عزم حرم ساختنى ست
وز سر خويش در اين راه قدم ساختنى ست
عود دل تا نفسى دم زند از سوز درون
سينه سوخته را مجمر غم ساختنى ست
رخت رحلت ز صحارى فنا بر بسته
اندر اقليم بقا چتر و علم ساختنى ست
در گذشته ز سر هستى موهوم بصدق
همچو مستان رهش برگ عدم ساختنى ست
چون بتدبير تو تقدير مبدل نشود
در بلا سوخته با حکم قدم ساختنى ست
گر تو در مجلس خاصش ز نديمان نشدى
همچو خجلت زده با سوز و ندم ساختنى ست
سپر خود ز رضا ساز و به پيکار درآى
کز رضا دفع سنانهاى ستم ساختنى ست
از شفاخانه لطفش چو دوا ميطلبى
چون من سوخته با درد و الم ساختنى ست
من حسينم ز در دوست مرانيد مرا
منزل سبط نبى بيت حرم ساختنى ست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید