شماره ٤٩: گر در هلاک من بود الحق رضاى دوست

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر در هلاک من بود الحق رضاى دوست
بادم هزار جان گرامى فداى دوست
آن دولت از کجا که شوم خاک درگهش
من خاک آن کسم که شود خاکپاى دوست
جبريل وار يکقدم ار پيشتر نهم
جانم بسوزد از سبحات لقاى دوست
کبر و ريا گذار که کس با غرور نفس
محرم نگشت در حرم کبرياى دوست
بيگانگى گزيده ام از عقل خويشتن
تا گشته است جان و دلم آشناى دوست
بستم در سراچه دل را بروى غير
زيرا مقام عامه نشايد سراى دوست
گر ميکشد مرا بجفا هيچ باک نيست
گر بى دلى بمرد ببادا بقاى دوست
در پيش هر که عاشق صادق بود خوشست
جور و جفاى يار چو مهر و وفاى دوست
گر ميکشد حسين جفا بس غريب نيست
آرى کشد غريب ستمکش جفاى دوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید