شماره ٤٢: دوش از حضور تو دل ما خوش سرور داشت

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دوش از حضور تو دل ما خوش سرور داشت
وز منظر تو چشم نظر باز نور داشت
در کنج اين خرابه دلم با تو اى پرى
نى آرزوى روضه نه سوداى حور داشت
بر خدمت تو صحبت حور بهشت را
زاهد از آن گزيد که عقلش قصور داشت
چون ديده ديد ماه جمالت زياده شد
مهرى که با تو جان ستمکش ز دور داشت
از پرتو تجلى انوار عارضت
هم ديده روشنائى و هم دل سرور داشت
شب تا سحر ز شام خط و صبح عارضت
خاطر همان حکايت موسى و طور داشت
در حلقه هاى زلف پريشان دلکشت
تا بامداد حلقه دلها حضور داشت
مى يافت گوش جان من از صوت دلگشت
آن لذتى که نغمه صاحب زبور داشت
امروز حاسدان تو در ماتمند از آنک
با تو حسين دلشده دوشينه سور داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید