شماره ٣٧: کدام جان گرامى که مبتلاى تو نيست

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کدام جان گرامى که مبتلاى تو نيست
کدام طاير قدسى که در هواى تو نيست
کدام سر نه سراسيمه است در قدمت
کدام دل هدف ناوک بلاى تو نيست
ز دل چسود مرا گر ز عشق خون نشود
ز جان چه حاصلم اى جان اگر فداى تو نيست
مرا بقا ز براى لقاى تو باشد
بقاى خويش نخواهم اگر لقاى تو نيست
مباد يک نفس از عمر خويش برخوردار
کسى که عمر گراميش از براى تو نيست
کراست شورش جانى که نيست آرزويت
کجاست شاه جهانى که او گداى تو نيست
رضاى تو اگر اندر هلاک من باشد
بيا بکش که مرادم بجز رضاى تو نيست
وفا نمى طلبم راضيم بجور و جفا
کدام ذوق و نشاطى که در جفاى تو نيست
حسين از همه عالم شده است بيگانه
هنوز چيست ندانم که آشناى تو نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید