شماره ٣٣: جانم بلب رسيد چو جانان من برفت

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جانم بلب رسيد چو جانان من برفت
دردم ز حد گذشت چو درمان من برفت
روح روان و مونس جان هزار دل
بدر منير و شمع شبستان من برفت
بد مهرم ار بماه و بمهرم نظر بود
زين پس که از نظر مه تابان من برفت
پژمرده گشت گلبن بستان عيش من
از ديده تا که سرو خرامان من برفت
از باغ وصل بود اميدم که بر خورم
آمد خزان و رونق بستان من برفت
يعقوب وار ديده ام از گريه تيره گشت
کز پيش ديده يوسف کنعان من برفت
سرگشته ام چو گوى و چو چوگان خميده زانک
گوى مراد از خم چوگان من برفت
نالم گهى چو بلبل و گريم گهى چو ابر
اکنون که از نظر گل خندان من برفت
شد مندرس بناى وجود ضعيف من
سيلاب اشک بس که ز مژگان من برفت
روزى بود حسين که باز آيد از جفا
آن بيوفا که از سر پيمان من برفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید