شماره ٣: دامن همت برافشان اى دل از کبر و ريا

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دامن همت برافشان اى دل از کبر و ريا
بعد از آن بر دوش جان افکن رداى کبريا
عمر رفت از دست و تو در خواب غفلت مانده اى
قافله بگذشت و تو مى نشنوى بانگ صلا
چون زنان صورت پرستى کم کن اندر راه عشق
جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ
بند تن بودن نيفزايد ترا جز بندگى
دل طلب کز دار ملک دل توان شد پادشا
دلق فانى را بدست همت دل چاکزن
تا بيابد شاهد جانت قبائى از بقا
رخش همت را برون ران از مضيق اينجهان
تا رسد از عالم وحدت نداى مرحبا
پاى همت چون توانى يافت در گلزار انس
پس چرا در خارزار انس ميجوئى چرا
طلعت جانان بچشم جان تو بينى گر کشى
خاک پاى نيستى در چشم جان چون توتيا
شاخ وحدت در رياض جان نخواهد تازه شد
تا نخواهى کند از گلزار دل بيخ هوا
بدرقه از عشق ساز و رخت هستى را بکش
زين رصدگاه حوادث سوى اقليم بقا
بگذر از حبس وجود و نامرادى پيشه کن
کاندر اين اقليم گردد حاجت جانت روا
زان ممالک هست کسرى ملک کسرى و قباد
زان مسالک نيست خطوى خطه چين و خطا
فيض صد دريا و از ابر تفرد يک سرشک
برگ صد طوبى و از باغ تجرد يک کيا
از تعلق گشت قارون مبتلا زير زمين
وز تجرد رفت عيسى جانب چارم سما
چون بلاى تست هستى دم ز لاى نفى زن
تا بلا يابد دل و جانت خلاصى از بلا
آتش از لا برفروز و خرمن هستى بسوز
تا بيابى از نوال خوان الاالله نوا
داد لا نا داده از الا مجو حظى که هست
بر سر خط حقايق لا چو شکل اژدها
کعبه صورت اگر دور است و ره ناايمن است
کعبه معنى بجو اى طالب معنى بيا
گر خليل الله ببطحا کعبه اى بنياد کرد
در خراسان کرد ايزد کعبه ديگر بنا
از شرف آن کعبه آمد قبله گاه خاص و عام
در صفا اين کعبه آمد سجده گاه اصفيا
از صفا و مروه آن کعبه اگر دارد شرف
از مروت وز صفا اين کعبه دارد صد بها
از منا بازار آن کعبه اگر آراسته است
اندر اين کعبه بود بازار حاجات و منا
از وجود مصطفى گر گشت آن کعبه عزيز
يافت اين کعبه شرف از نور چشم مصطفى
خواجه هر دو سرا يعنى امام هشتمين
سر جان مرتضى سلطان على موسى الرضا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید