شماره ٢٠٢

غزلستان :: ناصر خسرو :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
جوانى شد، او را فراموش کن
سر ناتوانى در آگوش کن
تو را چند گه تن وشى پوش بود
کنون چند گه جان وشى پوش کن
اگر ديبه جان همى بايدت
خرد تار و پود سخن هوش کن
ز ناديدنى چشمها کور ساز
ز بيهوده ها گوش مدهوش کن
به دل باش بيدار و خفته به چشم
بشو خويشتن ضد خرگوش کن
ز گفتار خير و به ديدار حق
زبان عسکر و چشمها شوش کن
ز چهرت بخوان آنچه يزدان نبشت
نبشت شياطين فراموش کن
ز حکمت خورش جوى مرجانت را
دلت معده ساز و دهن گوش کن
ز دين حکمت آموز و بقراط را
به اندک سخن گنگ و خاموش کن
خلالوش جويان دين بى هش اند
تو بى هوش را در خلالوش کن
اگر نوش تو زهر کرد اين فلک
به دانش تو زهر فلک نوش کن
وگر دوشت از تو به غفلت بجست
بکوش و ز امشب يکى دوش کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید