شماره ١١٠

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
اى خجل از رخ تو ماه تمام
آفتابى و سايه تو انام
ديدنى جز رخ تو نيست حلال
خوردنى جز غم تو نيست حرام
مى شود انگبين چه بوسه دهد
لب لعل تو بر کناره جام
از حديث لبت بشيرينى
چون شکر شد زبانم اندر کام
از در تو ثنا بود نفرين
وز لب تو دعا بود دشنام
همچو پسته ز نسبت چشمت
خنده در پوست مى زند باذام
زر ندارم که ريزم اندر پات
مردمم جان نمى دهند بوام
دل من از هوات مضطر گشت
باد از بحر مى برد آرام
ختم کرديم عشق را بر تو
قطع کردم نماز را بسلام
عاشق تو ز غير مستغنيست
تيغ چوبين نمى خوهد بهرام
جان و دل سوى طاق ابروى تو
رو بمحراب کرده همچو امام
صف کشيده جماعتى و، مرا
در قفا ايستاده بهر ملام
بى رخ آفتاب زنگ شمار
ماه بر روى چرخ آينه فام
از رخ و از لبت نشان دادند
گل خندان و غنچه بسام
روى تو اى بلطف نام آور
با چنان حسن در ميام انام
هست چون ماه بدر در شبها
هست چون روز عيد در ايام
در چمن بى گل رخت ما را
هست بلبل خروس بى هنگام
اى عذاب غم تو خاصان را
همچو اندر بهشت رحمت عام
دانه خال تست آن ملواح
که کند مرغ روح را در دام
عاشقى را که چون تو معشوقيست
باخت بايد دو کون را در گام
مملکت همچو مصر مى بايد
خواجه يى را که يوسف است غلام
پيش آن رخ که سرخ چون لاله است
شد سيه رو گل سپيد اندام
اى ز تحرير ذکر تو گشته
همچو طوطى سخن گزار اقلام
تا گل روى تو نديد نداد
نحل طبع من انگبين کلام
تا نميرم ز تو نگردم باز
شهد را چون مگس کنم ابرام
بهر رويت تبارک الله خواند
نطفه در صلب و مضغه در ارحام
فلکى ثناى تست اثير
عنصرى مديح تست اجرام
چه عجب گر چو سيف فرغانى
کاتب مدح تو شوند کرام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید