شماره ١٠٥

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
اى تن آرامى که خون جان بگردن مى برى
راحت جان ترک کرده زحمت تن مى برى
تن پرستى ترک کن چون عشق کردى اختيار
رو بکار دوست دارى بار دشمن مى برى
با يزيد انبازى اندر خون شاهى چون حسين
چون تو در حرب از براى شمر جوشن مى برى
رنج بردن در طريق عاشقى بيهوده نيست
در نکويان بدگمانى گر چنين ظن مى برى
گر ز عشقت محنت آيد صبر کن کز وصل دوست
راحتى بينى اگر رنجى درين فن مى برى
هم عصايى هم صفورايى بدست آرد کليم
ور بچوپانى ز مصرش سوى مدين مى برى
گر چو خسرو چند روز از دست داذى ملک پارس
همچو شيرين شکرستانى زار من مى برى
نيستى شاکر که خشنودى شيرين حاصلست
رنج اگر در سنگ چون فرهاد که کن مى برى
همچو رستم سهل گردد راه توران بر دلت
چون سوى ايران سپهدارى چو بيژن مى برى
به ز بيدارى بود جاى دگر سگ را و گر
بر در اصحاب کهفش بهر خفتن مى برى
دوست چون گل جلوه رخسار خود کرده است و تو
همچو بلبل روزگار خود بگفتن مى برى
گر بقو الان آن حضرت فرستى شعر خود
نزد آواز جلاجل بانگ هاون مى برى
شعر خود نزديک او آگه نه اى اى زنده دل
کز چراغ مرده پيش شمع روغن مى برى
سيف فرغانى ازين کشت ار نچيدى خوشه يى
شکر کن چون دانه يى زاطراف خرمن مى برى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید