شماره ٨٩

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
خسروا خلق در ضمان تواند
طالب سايه امان تواند
غافل از کار خلق نتوان بود
که بسى خلق در ضمان تواند
ظلمها مى رود بر اهل زمان
زين عوانان که در زمان تواند
چون نوايب هلاک خلق شدند
اين جماعت که نايبان تواند
هيچ کس را نماند آسايش
تا چنين ناکسان کسان تواند
مايه بستان ازين چنين مردم
کز پى سود خود زيان تواند
برکن آتش چو پيهشان بگداز
زآنکه فربه بآب و نان تواند
با تو در ملک گشته اند شريک
راست گويى برادران تواند
دست ايشان ز ملک کوته کن
ور چو انگشت تو از آن تواند
روميان همچو گوسپند از گرگ
همه در زحمت از سگان تواند
همچو سگ قصد نان ما دارند
گربگانى که گرد خوان تواند
يا چو سگ پاى آدمى گيرند
همچو سگ سر بر آستان تواند
کام خود مى کنند شيرين ليک
عاقبت تلخى دهان تواند
مردم از سير و زر چو صفر تهى
از رقوم قلم زنان تواند
بزبانشان نظر مکن زنهار
که بدل دشمنان جان تواند
دعوى دوستى کنند وليک
دوستان تو دشمنان تواند
تو برفعت سپاه تو باثر
آسمانى و اختران تواند
در زمين مشترى اثر بايند
اخترانى کز آسمان تواند
نيکويى کن که نيکوان بدعا
از حوادث نگاهبان تواند
در زواياى مملکت پيران
داعى دولت جوان تواند
ناصحان همچو سيف فرغانى
سوى فردوس رهبران تواند
آنکه منبرنشين موعظتند
بسوى خلد نردبان تواند
تا که بر نطع مملکت اى شاه
دو سه استيزه رو رخان تواند
اسب دولت بسر درآيد زود
کين سواران پيادگان تواند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید