شماره ٣٥

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
برون زين جهان يک جهانى خوشست
که اين خار و آن گلستانى خوشست
درين خار گل نى و ما اندرو
چو بلبل که در بوستانى خوشست
سوى کوى جانان و جانهاى پاک
اگر مى روى کاروانى خوشست
تو در شهر تن مانده اى تنگ دل
ز دروازه بيرون جهانى خوشست
ز خود بگذري، بى خودى دولتيست
مکان طى کني، لامکانى خوشست
همايان ارواح عشاق را
برون زين قفس آشيانى خوشست
تو چون گوشت بر استخوانى درو
که اين بقعه را آب و نانى خوشست
ز چربى دنيا بشو دست آز
سگست آنکه با استخوانى خوشست
اگر چه تو هستى درين خاکدان
چو ماهى که در آبدانى خوشست
کم از کژدم کور و مار کرى
گرت عيش در خاکدانى خوشست
مگو اندرين خيمه بى ستون
که در خرگهى ترکمانى خوشست
هم از نيش زنبور شد تلخ کام
گر از شهد کس را دهانى خوشست
بعمرى که مرگست اندر قفاش
نگويم که وقت فلانى خوشست
توان گفت اگر بهر آويختن
دل دزد بر نردبانى خوشست
برو رخت در خانه فقر نه
که اين خانه دارالامانى خوشست
که مرد مجرد بود بر زمين
چو عيسى که بر آسمانى خوشست
بهر صورتى دل مده زينهار
مگو مر مرا دلستانى خوشست
بخوش صورتان دل سپردن خطاست
دل آنجا گرو کن (که) جانى خوشست
الهى تو از شوق خود سيف را
دلى خوش بده کش زبانى خوشست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید