شماره ٣٠

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
الا اى زده چون من از عشق لاف
مزن در ره عشق لاف از گزاف
نگنجد دل عاشق اندر دو کون
نيايد يد قدرت اندر نکاف
تو با عاشقان همسرى چون کنى
بفقهى که دارى سراسر خلاف
نه همتا بود اطلس چرخ را
بکرباس خود ابر اسپيد باف
اگر قطره در نفس خود هست خرد
بزرگست چون شد بدريا مضاف
بر الواح اطفال اگر حرف بود
ببين در نبى سوره يى گشته قاف
ترا هست جانى چو آب روان
ازين جسم حالى مزن هيچ لاف
چو در اصل پاکش براهيم هست
پيمبر ننازد بعبد مناف
اگرچه گه سعى در کار علم
چو حاجى رمل ميکنى در مطاف
تو گر کعبه باشى بفضل و شرف
درين گوى کردن نيارى طواف
نه از بهر عشقست طبع دورنگ
نه از بهر تيرست قوس نداف
تو عاشق بر آن کس شوى کو بود
چو قاقم بسينه چو آهو بناف
همى کوش با نفس خويش و مترس
که غالب بود حيدر اندر مصاف
شب خويشتن روز کن اين زمان
که مه بدرو ابرست در انکساف
در انداز خود را بدرياى عشق
گهر مى ستان و صدف مى شکاف
چو در دفتر عشقت آرند نام
جهانى شوى از عوارض معاف
تو در مصر عرفان عزيزى شوى
چو يوسف بتعبير سبع عجاف
ز امر کن اندر گلستان خلق
بدانى چه برگ آورد شاخ کاف
بتو رو نمايند آن مردمى
که هستند در صلب امکان نظاف
ايا سيف فرغانى ار عاقلى
برو گوشه يى گير و بگزين عفاف
ز تو کار عشاق نايد چنانک
ز بينى سرشک وز ديده رعاف



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید