ثمره خلوت اول

غزلستان :: نظامی :: مخزن الاسرار

افزودن به مورد علاقه ها
باد نقاب از طرفى برگرفت
خواجه سبک عاشقى از سر گرفت
گل نفسى ديد شکر خنده اى
بر گل و شکر نفس افکنده اى
فتنه آنماه قصب دوخته
خرمن مه را چو قصب سوخته
تا کمر از زلف زره بافته
تا قدم از فرق نمک يافته
ديدن او چون نمک انگيز شد
هر که در او ديد نمک ريز شد
تا نمکش با شکر آميخته
شکر شيرين نمکان ريخته
طوطى باغ از شکرش شرمسار
چون سر طوطى زنخش طوقدار
زان زنخ گرد چو نارنج خوش
غبغب سيمين چو ترنجى به کش
مست نوازى چو گل بوستان
توبه فريبى چو مل دوستان
لب طبرى وار طبر خون به دست
مغز طبرزد به طبر خون شکست
سرخ گلى سبزتر از نيشکر
خشک نباتى همه جلاب تر
خال چو عودش که جگرسوز بود
غاليه ساى صدف روز بود
از غم آن دانه خال سياه
جمله تن خال شده روى ماه
جزع ز خورشيد جگر سوزتر
لعل ز مهتاب شب افروزتر
از بنه دل که به فرسنگ داشت
راه چو ميدان دهن تنگ داشت
ز اندل سختش که جگر خواره گشت
بر جگر من دل من پاره گشت
لب به سخن خنده به شکر خورى
رخ به دعا غمزه به افسونگرى
بسته چو حقه دهن مهره دار
راهگذر مانده يکى مهره وار
عشق چو آن حقه و آن مهره ديد
بلعجبى کرد و بساطى کشيد
کيسه صورت ز ميانم گشاد
طوق تن از گردن جانم گشاد
کار من از طاقت من درگذشت
کاب حياتم ز دهن برگذشت
عقل عزيمت گرما ديو ديد
نقره آن کار به آهن کشيد
دل که به شادى غم دل مى گرفت
چشمه خورشيد به گل مى گرفت
مونس غم خواره غم وى بود
چاره گر مى زده هم مى بود
اى بتبش ناصيت از داغ من
بيخبر از سبزه و از باغ من
سبزه فلک بود و نظر تاب او
باغ سحر بود و سرشک آب او
وانکه رخش پردگى خاص بود
آينه صورت اخلاص بود
بسکه سرم بر سر زانو نشست
تا سر اين رشته بيامد بدست
اين سفر از راه يقين رفته ام
راه چنين رو که چنين رفته ام
محرم اين ره تو نه اى زينهار
کار نظامى به نظامى گذار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید