نعت اول

غزلستان :: نظامی :: مخزن الاسرار

افزودن به مورد علاقه ها
شمسه نه مسند هفت اختران
ختم رسل خاتم پيغمبران
احمد مرسل که خرد خاک اوست
هر دو جهان بسته فتراک اوست
تازه ترين سنبل صحراى ناز
خاصه ترين گوهر درياى راز
سنبل او سنبله روز تاب
گوهر او لعل گر آفتاب
خنده خوش زان نزدى شکرش
تا نبرد آب صدف گوهرش
گوهر او چون دل سنگى نخست
سنگ چرا گوهر او را شکست
کرد جدا سنگ ملامت گرش
گوهرى از رهگذر گوهرش
يافت فراخى گهر از درج تنگ
نيست عجب زادن گوهر ز سنگ
آرى از آنجا که دل سنگ بود
خشکى سوداش در آهنگ بود
کى شدى اين سنگ مفرح گزاى
گر نشدى درشکن و لعل ساى
سيم ديت بود مگر سنگ را
کامد و خست آن دهن تنگ را
هر گهرى کز دهن سنگ خاست
با لبش از جمله دندان بهاست
گوهر سنگين که زمين کان اوست
کى ديت گوهر دندان اوست
فتح بدندان ديتش جان کنان
از بن دندان شده دندان کنان
چون دهن از سنگ بخونابه شست
نام کرم کرد بخود بر درست
از بن دندان سر دندان گرفت
داد بشکرانه کم آن گرفت
زارزوى داشته دندان گذاشت
کز دو جهان هيچ بدندان نداشت
در صف ناورد گه لشکرش
دست علم بود و زبان خنجرش
خنجر او ساخته دندان نثار
خوش نبود خنجر دندانه دار
اينهمه چه؟ تا کرمش بنگرند
خار نهند از گل او برخورند
باغ پر از گل سخن خار چيست
رشته پر از مهره دم مار چيست
با دم طاوس کم زاغ گير
با دم بلبل طرف باغ گير
طبع نظامى که بدو چونگلست
بر گل او نغز نوا بلبلست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید