دفتر ششم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
يا درين ره آيدم آن کام من
يا چو باز آيم ز ره سوى وطن
بوک موقوفست کامم بر سفر
چون سفر کردم بيابم در حضر
يار را چندين بجويم جد و چست
که بدانم که نمي‌بايست جست
آن معيت کى رود در گوش من
تا نگردم گرد دوران زمن
کى کنم من از معيت فهم راز
جز که از بعد سفرهاى دراز
حق معيت گفت و دل را مهر کرد
تا که عکس آيد به گوش دل نه طرد
چون سفرها کرد و داد راه داد
بعد از آن مهر از دل او بر گشاد
چون خطايين آن حساب با صفا
گرددش روشن ز بعد دو خطا
بعد از آن گويد اگر دانستمى
اين معيت را کى او را جستمى
دانش آن بود موقوف سفر
نايد آن دانش به تيزى فکر
آنچنان که وجه وام شيخ بود
بسته و موقوف گريه‌ى آن وجود
کودک حلواييى بگريست زار
توخته شد وام آن شيخ کبار
گفته شد آن داستان معنوى
پيش ازين اندر خلال مثنوى
در دلت خوف افکند از موضعى
تا نباشد غير آنت مطمعى
در طمع فايده‌ى ديگر نهد
وآن مرادت از کسى ديگر دهد
اى طمع در بسته در يک جاى سخت
که آيدم ميوه از آن عالي‌درخت
آن طمع زان جا نخواهد شد وفا
بل ز جاى ديگر آيد آن عطا
آن طمع را پس چرا در تو نهاد
چون نخواستت زان طرف آن چيز داد
از براى حکمتى و صنعتى
نيز تا باشد دلت در حيرتى
تا دلت حيران بود اى مستفيد
که مرادم از کجا خواهد رسد
تا بدانى عجز خويش و جهل خويش
تا شود ايقان تو در غيب بيش
هم دلت حيران بود در منتجع
که چه روياند مصرف زين طمع
طمع دارى روزيى در درزيى
تا ز خياطى بى زر تا زيى
رزق تو در زرگرى آرد پديد
که ز وهمت بود آن مکسب بعيد
پس طمع در درزيى بهر چه بود
چون نخواست آن رزق زان جانب گشود
بهر نادر حکمتى در علم حق
که نبشت آن حکم را در ما سبق
نيز تا حيران بود انديشه‌ات
تا که حيرانى بود کل پيشه‌ات
يا وصال يار زين سعيم رسد
يا ز راهى خارج از سعى جسد
من نگويم زين طريق آيد مراد
مي‌طپم تا از کجا خواهد گشاد
سربريده مرغ هر سو مي‌فتد
تا کدامين سو رهد جان از جسد
يا مراد من برآيد زين خروج
يا ز برجى ديگر از ذات البروج



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید