دفتر ششم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بود کمپيرى نودساله کلان
پر تشنج روى و رنگش زعفران
چون سر سفره رخ او توى توى
ليک در وى بود مانده عشق شوى
ريخت دندانهاش و مو چون شير شد
قد کمان و هر حسش تغيير شد
عشق شوى و شهوت و حرصش تمام
عشق صيد و پاره‌پاره گشته دام
مرغ بي‌هنگام و راه بي‌رهى
آتشى پر در بن ديگ تهى
عاشق ميدان و اسپ و پاى نى
عاشق زمر و لب و سرناى نى
حرص در پيرى جهودان را مباد
اى شقيى که خداش اين حرص داد
ريخت دندانهاى سگ چون پير شد
ترک مردم کرد و سرگين‌گير شد
اين سگان شصت ساله را نگر
هر دمى دندان سگشان تيزتر
پير سگ را ريخت پشم از پوستين
اين سگان پير اطلس‌پوش بين
عشقشان و حرصشان در فرج و زر
دم به دم چون نسل سگ بين بيشتر
اين چنين عمرى که مايه‌ى دوزخ است
مر قصابان غضب را مسلخ است
چون بگويندش که عمر تو دراز
مي‌شود دلخوش دهانش از خنده باز
اين چنين نفرين دعا پندارد او
چشم نگشايد سرى بر نارد او
گر بديدى يک سر موى از معاد
اوش گفتى اين چنين عمر تو باد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید