در وضو هر عضو را وردى جدا
آمدست اندر خبر بهر دعا
چونک استنشاق بينى ميکنى
بوى جنت خواه از رب غنى
تا ترا آن بو کشد سوى جنان
بوى گل باشد دليل گلبنان
چونک استنجا کنى ورد و سخن
اين بود يا رب تو زينم پاک کن
دست من اينجا رسيد اين را بشست
دستم اندر شستن جانست سست
اى ز تو کس گشته جان ناکسان
دست فضل تست در جانها رسان
حد من اين بود کردم من ليم
زان سوى حد را نقى کن اى کريم
از حدث شستم خدايا پوست را
از حوادث تو بشو اين دوست را