دفتر چهارم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
عاقل آن باشد که او با مشعله‌ست
او دليل و پيشواى قافله‌ست
پيرو نور خودست آن پيش‌رو
تابع خويشست آن بي‌خويش‌رو
ممن خويشست و ايمان آوريد
هم بدان نورى که جانش زو چريد
ديگرى که نيم‌عاقل آمد او
عاقلى را ديده‌ى خود داند او
دست در وى زد چو کور اندر دليل
تا بدو بينا شد و چست و جليل
وآن خرى کز عقل جوسنگى نداشت
خود نبودش عقل و عاقل را گذاشت
ره نداند نه کثير و نه قليل
ننگش آيد آمدن خلف دليل
مي‌رود اندر بيابان دراز
گاه لنگان آيس و گاهى بتاز
شمع نه تا پيشواى خود کند
نيم شمعى نه که نورى کد کند
نيست عقلش تا دم زنده زند
نيم‌عقلى نه که خود مرده کند
مرده‌ى آن عاقل آيد او تمام
تا برآيد از نشيب خود به بام
عقل کامل نيست خود را مرده کن
در پناه عاقلى زنده‌سخن
زنده نى تا همدم عيسى بود
مرده نى تا دمگه عيسى شود
جان کورش گام هر سو مي‌نهد
عاقبت نجهد ولى بر مي‌جهد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید