دفتر چهارم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ورچه عقلت هست با عقل دگر
يار باش و مشورت کن اى پدر
با دو عقل از بس بلاها وا رهى
پاى خود بر اوج گردونها نهى
ديو گر خود را سليمان نام کرد
ملک برد و مملکت را رام کرد
صورت کار سليمان ديده بود
صورت اندر سر ديوى مي‌نمود
خلق گفتند اين سليمان بي‌صفاست
از سليمان تا سليمان فرقهاست
او چو بيداريست اين هم‌چون وسن
هم‌چنانک آن حسن با اين حسن
ديو مي‌گفتى که حق بر شکل من
صورتى کردست خوش بر اهرمن
ديو را حق صورت من داده است
تا نيندازد شما را او بشست
گر پديد آيد به دعوى زينهار
صورت او را مداريد اعتبار
ديوشان از مکر اين مي‌گفت ليک
مي‌نمود اين عکس در دلهاى نيک
نيست بازى با مميز خاصه او
که بود تمييز و عقلش غيب‌گو
هيچ سحر و هيچ تلبيس و دغل
مي‌نبندد پرده بر اهل دول
پس همى گفتند با خود در جواب
بازگونه مي‌روى اى کژ خطاب
بازگونه رفت خواهى همچنين
سوى دوزخ اسفل اندر سافلين
او اگر معزول گشتست و فقير
هست در پيشانيش بدر منير
تو اگر انگشترى را برده‌اى
دوزخى چون زمهرير افسرده‌اى
ما ببوش و عارض و طاق و طرنب
سر کجا که خود همى ننهيم سنب
ور به غفلت ما نهيم او را جبين
پنجه‌ى مانع برآيد از زمين
که منه آن سر مرين سر زير را
هين مکن سجده مرين ادبار را
کردمى من شرح اين بس جان‌فزا
گر نبودى غيرت و رشک خدا
هم قناعت کن تو بپذير اين قدر
تا بگويم شرح اين وقتى دگر
نام خود کرده سليمان نبى
روي‌پوشى مي‌کند بر هر صبى
در گذر از صورت و از نام خيز
از لقب وز نام در معنى گريز
پس بپرس از حد او وز فعل او
در ميان حد و فعل او را بجو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید