بشنو اکنون قصهى آن رهروان
که ندارند اعتراضى در جهان
ز اوليا اهل دعا خود ديگرند
که هميدوزند و گاهى ميدرند
قوم ديگر ميشناسم ز اوليا
که دهانشان بسته باشد از دعا
از رضا که هست رام آن کرام
جستن دفع قضاشان شد حرام
در قضا ذوقى هميبينند خاص
کفرشان آيد طلب کردن خلاص
حسن ظنى بر دل ايشان گشود
که نپوشند از عمى جامهى کبود