دفتر دوم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چون رسيدند آن نفر نزديک او
بانگ بر زد هى کيانيد اتقو
با ادب گفتند ما از دوستان
بهر پرسش آمديم اينجا بجان
چونى اى درياى عقل ذو فنون
اين چه بهتانست بر عقلت جنون
دود گلخن کى رسد در آفتاب
چون شود عنقا شکسته از غراب
وا مگير از ما بيان کن اين سخن
ما محبانيم با ما اين مکن
مر محبان را نشايد دور کرد
يا بروپوش و دغل مغرور کرد
راز را اندر ميان آور شها
رو مکن در ابر پنهانى مها
ما محب و صادق و دل خسته‌ايم
در دو عالم دل به تو در بسته‌ايم
فحش آغازيد و دشنام از گزاف
گفت او ديوانگانه زى و قاف
بر جهيد و سنگ پران کرد و چوب
جملگى بگريختند از بيم کوب
قهقهه خنديد و جنبانيد سر
گفت باد ريش اين ياران نگر
دوستان بين کو نشان دوستان
دوستان را رنج باشد همچو جان
کى کران گيرد ز رنج دوست دوست
رنج مغز و دوستى آن را چو پوست
نى نشان دوستى شد سرخوشى
در بلا و آفت و محنت‌کشى
دوست همچون زر بلا چون آتشست
زر خالص در دل آتش خوشست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید