دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت پيغامبر على را کاى على
شير حقى پهلوان پردلى
ليک بر شيرى مکن هم اعتماد
اندر آ در سايه‌ى نخل اميد
اندر آ در سايه‌ى آن عاقلى
کش نداند برد از ره ناقلى
ظل او اندر زمين چون کوه قاف
روح او سيمرغ بس عالي‌طواف
گر بگويم تا قيامت نعت او
هيچ آن را مقطع و غايت مجو
در بشر روپوش کردست آفتاب
فهم کن والله اعلم بالصواب
يا على از جمله‌ى طاعات راه
بر گزين تو سايه‌ى خاص اله
هر کسى در طاعتى بگريختند
خويشتن را مخلصى انگيختند
تو برو در سايه‌ى عاقل گريز
تا رهى زان دشمن پنهان‌ستيز
از همه طاعات اينت بهترست
سبق يابى بر هر آن سابق که هست
چون گرفتت پير هين تسليم شو
همچو موسى زير حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضرى بى نفاق
تا نگويد خضر رو هذا فراق
گرچه کشتى بشکند تو دم مزن
گرچه طفلى را کشد تو مو مکن
دست او را حق چو دست خويش خواند
تا يد الله فوق ايديهم براند
دست حق ميراندش زنده‌ش کند
زنده چه بود جان پاينده‌ش کند
هرکه تنها نادرا اين ره بريد
هم به عون همت پيران رسيد
دست پير از غايبان کوتاه نيست
دست او جز قبضه الله نيست
غايبان را چون چنين خلعت دهند
حاضران از غايبان لا شک به‌اند
غايبان را چون نواله مي‌دهند
پيش مهمان تا چه نعمتها نهند
کو کسى کو پيش شه بندد کمر
تا کسى کو هست بيرون سوى در
چون گزيدى پير نازک‌دل مباش
سست و ريزيده چو آب و گل مباش
ور بهر زخمى تو پر کينه شوى
پس کجا بي‌صيقل آيينه شوى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید