دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
يک زنى با طفل آورد آن جهود
پيش آن بت و آتش اندر شعله بود
طفل ازو بستد در آتش در فکند
زن بترسيد و دل از ايمان بکند
خواست تا او سجده آرد پيش بت
بانگ زد آن طفل انى لم امت
اندر آ اى مادر اينجا من خوشم
گر چه در صورت ميان آتشم
چشم‌بندست آتش از بهر حجاب
رحمتست اين سر برآورده ز جيب
اندر آ مادر ببين برهان حق
تا ببينى عشرت خاصان حق
اندر آ و آب بين آتش‌مثال
از جهانى کتشست آبش مثال
اندر آ اسرار ابراهيم بين
کو در آتش يافت سرو و ياسمين
مرگ مي‌ديدم گه زادن ز تو
سخت خوفم بود افتادن ز تو
چون بزادم رستم از زندان تنگ
در جهان خوش‌هواى خوب‌رنگ
من جهان را چون رحم ديدم کنون
چون درين آتش بديدم اين سکون
اندرين آتش بديدم عالمى
ذره ذره اندرو عيسي‌دمى
نک جهان نيست‌شکل هست‌ذات
و آن جهان هست شکل بي‌ثبات
اندر آ مادر بحق مادرى
بين که اين آذر ندارد آذرى
اندر آ مادر که اقبال آمدست
اندر آ مادر مده دولت ز دست
قدرت آن سگ بديدى اندر آ
تا ببينى قدرت و لطف خدا
من ز رحمت مي‌کشانم پاى تو
کز طرب خود نيستم پرواى تو
اندر آ و ديگران را هم بخوان
کاندر آتش شاه بنهادست خوان
اندر آييد اى مسلمانان همه
غير عذب دين عذابست آن همه
اندر آييد اى همه پروانه‌وار
اندرين بهره که دارد صد بهار
بانگ مي‌زد درميان آن گروه
پر همى شد جان خلقان از شکوه
خلق خود را بعد از آن بي‌خويشتن
مي‌فکندند اندر آتش مرد و زن
بي‌موکل بي‌کشش از عشق دوست
زانک شيرين کردن هر تلخ ازوست
تا چنان شد کان عوانان خلق را
منع مي‌کردند کتش در ميا
آن يهودى شد سيه‌رو و خجل
شد پشيمان زين سبب بيماردل
کاندر ايمان خلق عاشق‌تر شدند
در فناى جسم صادق‌تر شدند
مکر شيطان هم درو پيچيد شکر
ديو هم خود را سيه‌رو ديد شکر
آنچ مي‌ماليد در روى کسان
جمع شد در چهره‌ى آن ناکس آن
آنک مي‌دريد جامه‌ى خلق چست
شد دريده آن او ايشان درست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید