وانگهانى آن اميران را بخواند
يکبيک تنها بهر يک حرف راند
گفت هر يک را بدين عيسوى
نايب حق و خليفهى من توى
وان اميران دگر اتباع تو
کرد عيسى جمله را اشياع تو
هر اميرى کو کشد گردن بگير
يا بکش يا خود همى دارش اسير
ليک تا من زندهام اين وا مگو
تا نميرم اين رياست را مجو
تا نميرم من تو اين پيدا مکن
دعوى شاهى و استيلا مکن
اينک اين طومار و احکام مسيح
يک بيک بر خوان تو بر امت فصيح
هر اميرى را چنين گفت او جدا
نيست نايب جز تو در دين خدا
هر يکى را کرد او يکيک عزيز
هرچه آن را گفت اين را گفت نيز
هر يکى را او يکى طومار داد
هر يکى ضد دگر بود المراد
متن آن طومارها بد مختلف
همچو شکل حرفها يا تاالف
حکم اين طومار ضد حکم آن
پيش ازين کرديم اين ضد را بيان