شنيدم حاجييى احرام بسته
چو در ريگ بيابان گشت خسته
بخود گفت: ار چه پر تشويش راهست
جمال کعبه نيکو عذر خواهست
اگر در خانه خود را قيد سازى
کجا مرغ حرم را صيد سازي؟
ز هجران گر چه دارى صد شکايت
به روز وصل بگذار آن حکايت
به ماهى گر پديد آيد گناهى
توان بخشيد جرمش را به ماهى