ماه من، روى تو خوبست و چنين بايستى
ليک خويت قدرى بهتر ازين بايستى
حيف باشد که رسد خاک بآن دامن پاک
آسمان وقت خرام تو زمين بايستى
چين در ابروى تو در صحبت احباب خطاست
پيش اغيار در ابروى تو چين بايستى
تا مگر يافتمى دست بر آن خاتم لعل
همه آفاق مرا زير نگين بايستى
زود برخاست ز هر گوشه بلاى خط تو
اين بلا بايد گوشه نشين بايستى
بى تو خوشدل شدم از آمدن غم، که مرا
همه اسباب اجل بود، همين بايستى
شب هجرست، هلالي، ز مه و مهر چه سود؟
امشب آن ماهرخ زهره جبين بايستى