شماره ٣٨٠: ز من بيگانه شد، بيگاه با اغيار بايستى

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز من بيگانه شد، بيگاه با اغيار بايستى
چرا با ديگران يارست؟ با من يار بايستى
در آن کو رفتم و از ديدنش محروم برگشتم
بهشتى آن چنان را دولت ديدار بايستى
چه نازست اين؟ که هرگز در نياز ما نمى بينى
ز خواب ناز چشمت اندکى بيدار بايستى
بجرم آنکه در دور جمالت روى گل ديدم
بجاى هر مژه در چشم من صد خار بايستى
جفاهاى مرا گفتي: چه مقدار آرزو داري؟
بمقدارى که خود گفتي، باين مقدار بايستى
بصد حسرت هلالى مرد و يار از درد او فارغ
طبيب دردمندان را غم بيمار بايستى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید