شماره ٣٦٢: دردا! که باز ما را دردى عجب رسيده

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دردا! که باز ما را دردى عجب رسيده
هم دل ز دست رفته، هم جان بلب رسيده
آن ماهرو که با من شبها بروز کردى
رفتست و در فراقش روزم بشب رسيده
کى باشد آنکه: بينم از دولت وصالش
اندوه و درد رفته، عيش و طرب رسيده؟
مشکل که در قيامت بينند اهل دوزخ
آنها که بر تو از من از تاب و تب رسيده
غير از طلب، هلالي، کارى مکن درين ره
هرکس رسيده جايي، بعد از طلب رسيده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید