شماره ٣٦٠: اى همچو پرى از من ديوانه رميده

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى همچو پرى از من ديوانه رميده
صد بار مرا ديده و گويى که نديده
درياب، که ماتم زده روز فراقت
هم چهره خراشيده و هم جامه دريده
اى واي! بر آن عاشق محروم! که هرگز
نه با تو سخن گفته و نه از تو شنيده
آن دل، که نه غم خوردى و نه آه کشيدى
در دست غمت، آه! چه گويم چه کشيده؟
اين اشک جگر گون، عجبى نيست که امروز
خار غم او در جگر ريش خليده
آزرده شد از چشم من امشب کف پايت
دردا! که کف پاى ترا چشم رسيده!
بر روى تو اين قطره خون چيست هلالي؟
گويا که دل از غصه بروى تو دويده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید