شماره ٣٥٦: آن سايه نيست، دايم دنبال او فتاده

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن سايه نيست، دايم دنبال او فتاده
چون من سياه بختى سر در پيش نهاده
هر دم ز جور خوبان در حيرتم که: ايزد
آنرا که داده حسني، مهرى چرا نداده؟
با جمع عشقبازان تنها مرا چه نسبت؟
آن جمله کمتر از من، من از همه زياده
تا نام من برآيد در حلقه سگانت
طوق سگ تو بادا، در گردنم قلاده
گر ميل باده داري، اى ترک مست، با من
در دست هر چه دارم، بادا فداى باده
چشمان خود برويم از مرحمت گشادى
درهاى رحمت تست بر روى من گشاده
يا سر نهد بپايت، يا جان دهد هلالى
اينک ز سر گذشته، منت بجان نهاده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید