شماره ٣٤٢: بيا، تا نقد جان را برفشانم در هواى تو

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بيا، تا نقد جان را برفشانم در هواى تو
بنه پا بر سرم، تا سر نهم بر خاک پاى تو
معاذالله! مرا در دادن جان نيست تقصيرى
نه يک جان بلکه گر صد جان بود، سازم فداى تو
مرا تا مبتلا کردي، اسير صد بلا کردى
که، يارب، هيچکس هرگز نگردد مبتلاى تو!
تو، اى نازک دل، آخر با جفا آزرده مى گردى
مبادا آنکه باشد آه سردى در قفاى تو!
ازان لب جان مده کس را، وگر خواهى که جان بخشى
مرا، باري، که من جان داده ام عمرى براى تو
مکن اظهار شکر از شيوه مهر و وفاى من
که اينها نيست هرگز در خور جور و جفاى تو
هلالى را بشمشير تغافل بى گنه کشتى
گناه خود نمى داند، تو دانى و خداى تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید