شماره ٣٢٩: ندارم قوت اظهار درد خويشتن با او

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ندارم قوت اظهار درد خويشتن با او
مرا اين درد کشت، آيا که گويد درد من با او؟
هوس دارم که: آيد بر سر بالين من، تا من
وصيت را بهانه سازم و گويم سخن با او
مه من يوسف مصرست و خلقى عاشق رويش
چو يعقوب و زليخا هر طرف صد مرد و زن با او
تنم چون رشته اى شد زان قبا گلگون و خوش حالم
که بارى مى توان گنجيد در يک پيرهن با او
من و کنج غم و روز سياه و خون دل خوردن
کيم، تا مى خورم شبها در اطراف چمن با او؟
بتن در صحبت خلقم، بجان در خدمت جانان
عجايب خلوتى دارم ميان انجمن با او
هلالي، از کمال شعر، دارد منصب شاهى
که شور خسروست و نازکى هاى حسن با او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید