در کوى بتان نيست کسى زار تر از من
در پيش عزيزان جهان خوارتر از من
گفتى که: مرا يار وفادار بسى هست
هستند، ولى نيست وفادارتر از من
گر طالب آنى که: بيارى بنشينى
بنشين، که ترا نيست کسى يار تر از من
چون غنچه اگر سينه تنگم بشکافى
دانى که: نبودست دل افگار تر از من
خلق دو جهانست گرفتار تو، ليکن
در هر دو جهان نيست گرفتارتر از من
جز من دگرى را سگ آن کوى مخوانيد
کين مرتبه را نيست سزاوارتر از من
امروز اگر عشق گناهست، هلالى
فردا نتوان يافت گنه کارتر از من